معنی فارسی resistible

B1

قابل مقاومت، به راحتی نمی‌توان در برابر آن ایستاد.

Able to be resisted; which can be opposed or avoided.

example
معنی(example):

میل به تنقلات طی جلسه قابل مقاومت بود.

مثال:

The urge to snack was resistible during the meeting.

معنی(example):

جذابیت او حتی برای سخت‌ترین منتقدین قابل مقاومت بود.

مثال:

Her charm was resistible, even for the toughest critic.

معنی فارسی کلمه resistible

: معنی resistible به فارسی

قابل مقاومت، به راحتی نمی‌توان در برابر آن ایستاد.