معنی فارسی resistibly
B1به طرز جاذبسازی، به شیوهای که کسی را به انجام کاری ترغیب میکند و نمیتوانند از آن مقاومت کنند.
In a manner that is impossible to resist or very appealing.
- ADVERB
example
معنی(example):
کلوچهها به طرز جاذبسازی خوشمزه بودند و باعث میشدند نتوانم جلوی خوردنشان را بگیرم.
مثال:
The cookies were resistibly delicious, making it hard to stop eating them.
معنی(example):
او لبخندی جاذبساز داشت که هر کسی را مجذوب میکرد.
مثال:
She had a resistibly charming smile that captivated everyone.
معنی فارسی کلمه resistibly
:
به طرز جاذبسازی، به شیوهای که کسی را به انجام کاری ترغیب میکند و نمیتوانند از آن مقاومت کنند.