معنی فارسی resistingly
B1به طرز مقاومتی، نشان دادن عدم تمایل به انجام کاری یا تسلیم شدن.
In a way that shows unwillingness or resistance.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به دسر با مقاومتی نگاه کرد و سعی داشت تسلیم نشود.
مثال:
He looked at the dessert resistingly, trying not to give in.
معنی(example):
او با مقاومتی صحبت کرد و احساسات واقعیاش را پنهان میکرد.
مثال:
She spoke resistingly, holding back her true feelings.
معنی فارسی کلمه resistingly
:
به طرز مقاومتی، نشان دادن عدم تمایل به انجام کاری یا تسلیم شدن.