معنی فارسی resistibleness

B1

خاصیتی که چیزی می‌تواند در برابر آن ایستادگی کرد.

The quality of being resistible; the capacity to be opposed.

example
معنی(example):

مقاومت استدلال‌های او مورد سؤال قرار گرفت.

مثال:

The resistibleness of his arguments was questioned.

معنی(example):

آنها درباره قابلیت مقاومت سیاست جدید بحث کردند.

مثال:

They debated the resistibleness of the new policy.

معنی فارسی کلمه resistibleness

: معنی resistibleness به فارسی

خاصیتی که چیزی می‌تواند در برابر آن ایستادگی کرد.