معنی فارسی resplicing

B1

فعالیت وصله کردن دوباره، به ویژه در زمینه‌های هنری یا فنی.

The act of splicing again; often requires careful attention.

example
معنی(example):

فرایند دوباره وصل کردن ویدئو زمان‌بر بود.

مثال:

The process of resplicing the video was time-consuming.

معنی(example):

دوباره وصل کردن تکه‌های پارچه نیازمند کار دقیق بود.

مثال:

Resplicing the pieces of fabric required careful work.

معنی فارسی کلمه resplicing

: معنی resplicing به فارسی

فعالیت وصله کردن دوباره، به ویژه در زمینه‌های هنری یا فنی.