معنی فارسی restabilizing

B2

عملیاتی در حال انجام که به هدف پایدار کردن چیزی پس از عدم تعادل یا ناامنی انجام می‌شود.

The act of bringing something back to a stable condition.

example
معنی(example):

دوباره پایدار کردن سیستم نیاز به نظارت دقیق دارد.

مثال:

Restabilizing the system requires careful monitoring.

معنی(example):

آنها در حال دوباره پایدار کردن استراتژی خود برای مقابله با تغییرات بازار هستند.

مثال:

They are restabilizing their strategy to cope with market changes.

معنی فارسی کلمه restabilizing

: معنی restabilizing به فارسی

عملیاتی در حال انجام که به هدف پایدار کردن چیزی پس از عدم تعادل یا ناامنی انجام می‌شود.