معنی فارسی restabled
B1حالتی که بعد از اقداماتی، دوباره به حالت پایدار برگردانده شده است.
Having been returned to a stable condition after adjustments.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سیستمها پس از بهبودها اکنون دوباره پایدار شدهاند.
مثال:
The systems are now restabled after the improvements.
معنی(example):
آخرین بهروزرسانیها تنظیمات شبکه را دوباره پایدار کردهاند.
مثال:
The latest updates have restabled the network settings.
معنی فارسی کلمه restabled
:
حالتی که بعد از اقداماتی، دوباره به حالت پایدار برگردانده شده است.