معنی فارسی restacking
B1فرآیند دوباره چیدن یا مرتبسازی چیزی.
The action of stacking something again.
- VERB
example
معنی(example):
دوباره چیدن مدارک بیشتر از آنچه که انتظار میرفت طول کشید.
مثال:
Restacking the papers took longer than expected.
معنی(example):
من بعدازظهر را به دوباره چیدن جعبهها گذراندم.
مثال:
I spent the afternoon restacking the boxes.
معنی فارسی کلمه restacking
:
فرآیند دوباره چیدن یا مرتبسازی چیزی.