معنی فارسی salivatory
B1بزاقی، مربوط به تولید بزاق و فعالیتهای آن در دهان.
Relating to the secretion of saliva or its effects.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
غدد بزاقی به مرطوب نگه داشتن دهان ما کمک میکنند.
مثال:
Salivatory glands help to keep our mouths moist.
معنی(example):
عملکرد بزاقی برای هضم غذا بسیار مهم است.
مثال:
The salivatory function is crucial for digestion.
معنی فارسی کلمه salivatory
:
بزاقی، مربوط به تولید بزاق و فعالیتهای آن در دهان.