معنی فارسی sentiently

B1

به شیوه‌ای که احساسات و درک را نشان می‌دهد.

In a manner that demonstrates awareness and perception.

example
معنی(example):

آنها به طور آگاهانه از آسیب جلوگیری کردند.

مثال:

They acted sentiently to avoid harm.

معنی(example):

به طور آگاهانه، موجود به محیط خود واکنش نشان داد.

مثال:

Sentiently, the creature responded to its environment.

معنی فارسی کلمه sentiently

: معنی sentiently به فارسی

به شیوه‌ای که احساسات و درک را نشان می‌دهد.