معنی فارسی sentiendum

B1

چیزی که باید پذیرفت یا به آن توجه کرد.

That which is to be understood or accepted in an argument.

example
معنی(example):

مضمون بحث واضح بود.

مثال:

The sentiendum of the argument was clear.

معنی(example):

فیلسوفان مضمون‌های مختلفی را در نظریه‌های خود مطالعه می‌کنند.

مثال:

Philosophers study various sentiendum in their theories.

معنی فارسی کلمه sentiendum

: معنی sentiendum به فارسی

چیزی که باید پذیرفت یا به آن توجه کرد.