معنی فارسی sentine
B1احساس یا نشانهای از عواطف مثبت که در یک موقعیت خاص احساس میشود.
A trace or hint of an emotion or feeling.
- NOUN
example
معنی(example):
او بعد از شنیدن خبر خوب احساس امید کرد.
مثال:
She felt a sentine of hope after hearing the good news.
معنی(example):
احساس شادی در میان جمعیت هنگامی که تیم برنده شد پخش شد.
مثال:
A sentine of joy spread through the crowd as the team won.
معنی فارسی کلمه sentine
:
احساس یا نشانهای از عواطف مثبت که در یک موقعیت خاص احساس میشود.