معنی فارسی separableness

B2

جدانشدگی، ویژگی یا حالت چیزی که می‌تواند به چند قسمت جدا تقسیم شود.

The quality of being separable or able to be separated.

example
معنی(example):

جدانشدگی این دو قسمت، مونتاژ را آسان‌تر می‌کند.

مثال:

The separableness of these two parts makes assembly easier.

معنی(example):

در تئوری، جدانشدگی اجزا امکان انعطاف در طراحی را فراهم می‌کند.

مثال:

In theory, the separableness of the components allows for flexibility in design.

معنی فارسی کلمه separableness

: معنی separableness به فارسی

جدانشدگی، ویژگی یا حالت چیزی که می‌تواند به چند قسمت جدا تقسیم شود.