معنی فارسی separably
B1به طور جداگانه، به طوری که اجزا یا جزئیات از هم جدا شوند.
In a separable manner; not in conjunction with something else.
- ADVERB
example
معنی(example):
این دو سیستم میتوانند به طور جداگانه عمل کنند.
مثال:
The two systems can be operated separably.
معنی(example):
شما میتوانید اجزا را جدا کرده و در صورت تمایل به صورت جداگانه استفاده کنید.
مثال:
You can detach the components and use them separably if you prefer.
معنی فارسی کلمه separably
:
به طور جداگانه، به طوری که اجزا یا جزئیات از هم جدا شوند.