معنی فارسی slammocky

B1

اسلموکی، صفتی برای توصیف چیزی که شلوغ یا بی‌نظم به نظر می‌رسد.

A whimsical term describing something that appears chaotic or disordered.

example
معنی(example):

پسرک فکر می‌کرد که اسباب‌بازی اسلموکی بهترین است.

مثال:

The little boy thought the slammocky toy was the best.

معنی(example):

حرکت رقص اسلموکی او همه را در مهمانی تحت تأثیر قرار داد.

مثال:

Her slammocky dance move impressed everyone at the party.

معنی فارسی کلمه slammocky

: معنی slammocky به فارسی

اسلموکی، صفتی برای توصیف چیزی که شلوغ یا بی‌نظم به نظر می‌رسد.