معنی فارسی sluggy

B1

حالت کسالت و بی‌حالی، به ویژه در شرایطی که فرد انرژی ندارد.

Feeling sluggish or lethargic, often due to fatigue or a heavy meal.

example
معنی(example):

هوا آنقدر کسالت‌آور بود که نمی‌خواستم به بیرون بروم.

مثال:

The weather was so sluggy that I didn't want to go outside.

معنی(example):

بعد از آن غذای سنگین احساس کسالت می‌کردم.

مثال:

I felt sluggy after that heavy meal.

معنی فارسی کلمه sluggy

: معنی sluggy به فارسی

حالت کسالت و بی‌حالی، به ویژه در شرایطی که فرد انرژی ندارد.