معنی فارسی sluggingly

B1

به آرامی و با زحمت حرکت کردن یا انجام دادن کاری، به طور معمول در شرایطی که دشواری وجود دارد.

In a slow, laborious manner.

example
معنی(example):

او به آرامی و با زحمت از میان گل ضخیم عبور کرد.

مثال:

She moved sluggingly through the thick mud.

معنی(example):

تیم بعد از یک شب طولانی با کندی کار کرد.

مثال:

The team worked sluggingly after a long night.

معنی فارسی کلمه sluggingly

: معنی sluggingly به فارسی

به آرامی و با زحمت حرکت کردن یا انجام دادن کاری، به طور معمول در شرایطی که دشواری وجود دارد.