معنی فارسی smotheringly
B1به شیوهای که بارزنگی و محبت بیش از حد را منتقل کند و ممکن است باعث احساس فشار شود.
In a manner that is excessively affectionate or overwhelming, potentially suffocating or stifling.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز خفهکنندهای صحبت کرد، تا اطمینان حاصل کند که او در هر لحظه عشقش را احساس میکند.
مثال:
She spoke smotheringly, ensuring he felt her love at every moment.
معنی(example):
رفتار خفهکننده و توجه او گاهی اوقات دوستانش را عصبانی میکرد.
مثال:
His smotheringly attentive demeanor sometimes annoyed his friends.
معنی فارسی کلمه smotheringly
:
به شیوهای که بارزنگی و محبت بیش از حد را منتقل کند و ممکن است باعث احساس فشار شود.