معنی فارسی snawed
B1فعل برف باریدن، به معنای پوشیده شدن با برف.
Past tense of snow, meaning to be covered with snow.
- VERB
example
معنی(example):
زمین در طول آخر هفته برفی شد.
مثال:
The ground was snawed over the weekend.
معنی(example):
او مناظر برفی را از کلبهاش تحسین کرد.
مثال:
He admired the snawed landscape from his cabin.
معنی فارسی کلمه snawed
:
فعل برف باریدن، به معنای پوشیده شدن با برف.