معنی فارسی sortance

B1

اهمیت یا تأثیر مرتب‌سازی و سازماندهی اقلام یا اطلاعات.

The quality of being sorted; importance or significance of arrangement.

example
معنی(example):

ترتیب این رویدادها در نتیجه‌گیری‌ها کمک می‌کند.

مثال:

The sortance of these events helps in drawing conclusions.

معنی(example):

او دربارهٔ اهمیت سازماندهی مؤثر صحبت کرد.

مثال:

She spoke about the sortance of efficient organization.

معنی فارسی کلمه sortance

: معنی sortance به فارسی

اهمیت یا تأثیر مرتب‌سازی و سازماندهی اقلام یا اطلاعات.