معنی فارسی spaid

B1

اسپید کردن، پرتاب کردن یا حرکت سریع دادن به یک شی.

To throw or propel something quickly.

example
معنی(example):

کودک توپ را به دوستش اسپید کرد.

مثال:

The child spaid the ball to his friend.

معنی(example):

او هواپیمای کاغذی را به هوا اسپید کرد.

مثال:

She spaid the paper airplane into the air.

معنی فارسی کلمه spaid

: معنی spaid به فارسی

اسپید کردن، پرتاب کردن یا حرکت سریع دادن به یک شی.