معنی فارسی spanghew

B1

حرکت یا عمل پرتاب چیزی به ترتیب با نیروی ضربه یا فشار.

To throw or cast something with force, often in a lively manner.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت چوب را به آتش spanghew کند.

مثال:

He decided to spanghew the log into the fire.

معنی(example):

کودکان هنگامیکه او چوب را به هوا spanghew کرد، تماشا کردند.

مثال:

The children watched as he spanghew the stick into the air.

معنی فارسی کلمه spanghew

: معنی spanghew به فارسی

حرکت یا عمل پرتاب چیزی به ترتیب با نیروی ضربه یا فشار.