معنی فارسی sparklingly
B1به صورت درخشان و زنده، توصیف کننده چیزی که جذاب و پر انرژی است.
In a sparkling manner; lively and bright, often used to describe speech or movement.
- ADVERB
example
معنی(example):
آب به شکل درخشانی از کوه پایین میریخت.
مثال:
The water flowed sparklingly down the mountain.
معنی(example):
او به صورت درخشانی صحبت کرد و همه را در اتاق مجذوب کرد.
مثال:
She spoke sparklingly, captivating everyone in the room.
معنی فارسی کلمه sparklingly
:
به صورت درخشان و زنده، توصیف کننده چیزی که جذاب و پر انرژی است.