معنی فارسی squabbiest
B1فوقالعاده چاق و گرد، بهترین نمونه از نوع چاق و کروی.
Superlative form of squabby, indicating the most lumpy or rounded.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
چاقترین کدو تنبل مسابقه را برد.
مثال:
The squabbiest pumpkin won the contest.
معنی(example):
عروسک پارچهای او در مجموعهاش چاقتر از همه است.
مثال:
Her stuffed toy is the squabbiest in her collection.
معنی فارسی کلمه squabbiest
:
فوقالعاده چاق و گرد، بهترین نمونه از نوع چاق و کروی.