معنی فارسی squabbish

B1

دارای رفتاری که نشان‌دهنده چاق و گرد بودن یا اشکال غیررسمی و بچه‌گانه است.

Describing someone as having a petty or childish disposition.

example
معنی(example):

رفتار چاق و کروی او همه را عصبانی کرد.

مثال:

His squabbish behavior annoyed everyone.

معنی(example):

او شیوه چاق و کروی‌ای برای بیان نظراتش دارد.

مثال:

She has a squabbish way of expressing her opinions.

معنی فارسی کلمه squabbish

: معنی squabbish به فارسی

دارای رفتاری که نشان‌دهنده چاق و گرد بودن یا اشکال غیررسمی و بچه‌گانه است.