معنی فارسی squamoseness

B1

ویژگی یا حالت برخورداری از فلس که می‌تواند به حفاظت یا زیبایی اشاره کند.

The quality of having scales or being scale-like.

example
معنی(example):

فلس‌مانندی پوست ماهی به حفاظت از آن کمک می‌کند.

مثال:

The squamoseness of the fish's skin helps protect it.

معنی(example):

محققان فلس‌ماندی گونه‌های مختلف را بررسی کردند.

مثال:

Researchers studied the squamoseness of various species.

معنی فارسی کلمه squamoseness

: معنی squamoseness به فارسی

ویژگی یا حالت برخورداری از فلس که می‌تواند به حفاظت یا زیبایی اشاره کند.