معنی فارسی squelchily

B1

به شیوه‌ای که صداهای سُپید تولید کند.

In a manner that produces a squelching sound.

example
معنی(example):

سگ به آرامی و سُپید در چمن خیس حرکت کرد.

مثال:

The dog moved squelchily through the wet grass.

معنی(example):

او سُپیدانه از بستر نهر عبور کرد.

مثال:

He squelchily walked across the creek bed.

معنی فارسی کلمه squelchily

: معنی squelchily به فارسی

به شیوه‌ای که صداهای سُپید تولید کند.