معنی فارسی squireless
B1وضعیتی که در آن هیچ اشرافی وجود ندارد و جامعه بهطور مستقل عمل میکند.
A state of land or region without the presence of a squire or noble.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
روستا بدون اشراف بود و به تصمیمات اجتماعی خود متکی بود.
مثال:
The village was squireless, relying on community decisions.
معنی(example):
یک زمین بدون اشراف به این معنی بود که هیچ اشراف محلی بر آن کنترل ندارد.
مثال:
A squireless land meant that no local nobility controlled it.
معنی فارسی کلمه squireless
:
وضعیتی که در آن هیچ اشرافی وجود ندارد و جامعه بهطور مستقل عمل میکند.