معنی فارسی starwise
B1دارای دانش و آگاهی در مورد ستارهها و صورتهای فلکی.
Knowledgeable about stars and constellations.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در مورد ستارهها دانا بود و همیشه صورتهای فلکی را میشناخت.
مثال:
He was starwise, always knowing the constellations.
معنی(example):
با داشتن دانش در مورد ستارهها، او تنها با استفاده از ستارهها به دریاها ناوبری کرد.
مثال:
Being starwise, she navigated the seas using only the stars.
معنی فارسی کلمه starwise
:
دارای دانش و آگاهی در مورد ستارهها و صورتهای فلکی.