معنی فارسی sunburnedness
B1روندی که در آن پوست بعد از قرارگیری در معرض آفتاب دچار آسیب میشود.
The condition of having skin damage due to excessive exposure to sunlight.
- NOUN
example
معنی(example):
سوختگی خورشیدی او بعد از یک روز در ساحل قابل توجه بود.
مثال:
His sunburnedness was noticeable after a day at the beach.
معنی(example):
ما امروز در کلاس سلامت درباره سوختگی خورشیدی یاد گرفتیم.
مثال:
We learned about sunburnedness in our health class today.
معنی فارسی کلمه sunburnedness
:
روندی که در آن پوست بعد از قرارگیری در معرض آفتاب دچار آسیب میشود.