معنی فارسی sunburntness
B1سرخی و آسیب دیدن پوست ناشی از قرار گرفتن بیش از حد در معرض نور خورشید.
The condition of having red and painful skin due to overexposure to the sun.
- NOUN
example
معنی(example):
سوختگی آفتاب او باعث شد پوستش خیلی قرمز شود.
مثال:
Her sunburntness made her skin very red.
معنی(example):
سوختگی آفتاب بعد از سفر به ساحل بسیار دردناک بود.
مثال:
The sunburntness after the beach trip was painful.
معنی فارسی کلمه sunburntness
:
سرخی و آسیب دیدن پوست ناشی از قرار گرفتن بیش از حد در معرض نور خورشید.