معنی فارسی supplicancy
B1حالت یا نحوۀ درخواست و نیاز به کمک.
The quality or state of being submissive in making a request.
- NOUN
example
معنی(example):
خواستاری او زمانی که درخواست لطفی کرد، آشکار بود.
مثال:
Her supplicancy was apparent when she asked for a favor.
معنی(example):
او با حالتی درخواستکننده به معلمش نزدیک شد و مشتاق یادگیری بود.
مثال:
He approached his mentor with supplicancy, eager to learn.
معنی فارسی کلمه supplicancy
:
حالت یا نحوۀ درخواست و نیاز به کمک.