معنی فارسی suppressive
B2سرکوبگر، کنش یا خاصیتی که مانع از رشد یا آزادی چیزی شود.
Tending to suppress or inhibit; restraining.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اقدامات سرکوبگرانه رژیم بسیار سختگیرانه بود.
مثال:
The suppressive measures taken by the regime were harsh.
معنی(example):
او قوانین را به عنوان سرکوبگر خلاقیت میدید.
مثال:
He viewed the rules as suppressive to creativity.
معنی فارسی کلمه suppressive
:
سرکوبگر، کنش یا خاصیتی که مانع از رشد یا آزادی چیزی شود.