معنی فارسی tamelessly
B1به شیوهای رامنشده یا بدون محدودیت و کنترل انجام میشود.
In a manner that is wild and not tame.
- ADVERB
example
معنی(example):
سگ بهطور رامنشده در زمین باز دوید.
مثال:
The dog ran tamelessly in the open field.
معنی(example):
بادها بهطور رامنشده در دشتها وزیدند.
مثال:
The winds blew tamelessly across the plains.
معنی فارسی کلمه tamelessly
:
به شیوهای رامنشده یا بدون محدودیت و کنترل انجام میشود.