معنی فارسی tangibly
B1به طور ملموس، به شکلی که قابل مشاهده یا حس کردن باشد.
In a way that can be perceived by touch; clearly defined or obvious.
- ADVERB
example
معنی(example):
او میتوانست هیجان را به صورت ملموس در فضا احساس کند.
مثال:
She could tangibly feel the excitement in the air.
معنی(example):
هدف این پروژه بهبود منابع جامعه به طور ملموس است.
مثال:
The project aims to tangibly improve the community's resources.
معنی فارسی کلمه tangibly
:
به طور ملموس، به شکلی که قابل مشاهده یا حس کردن باشد.