معنی فارسی tensely
B1به صورت تنشآور، با احساس اضطراب و فشار.
In a manner showing tension; anxiously.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در حین انتظار برای نتایج، نفسش را با تنش نگه داشته بود.
مثال:
She held her breath tensely while waiting for the results.
معنی(example):
او با تنش صحبت کرد، زیرا درباره جلسه نگران بود.
مثال:
He spoke tensely, as he was anxious about the meeting.
معنی فارسی کلمه tensely
:
به صورت تنشآور، با احساس اضطراب و فشار.