معنی فارسی throuch
B1عبور کردن، از میان چیزی گذشتن، به ویژه در مواقعی که فضا کم است.
To pass through or across something, especially when space is limited.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت از میان جمعیت عبور کند تا دوستش را پیدا کند.
مثال:
He decided to throuch the crowd to find his friend.
معنی(example):
آنها مجبور بودند با احتیاط از مسیر باریک عبور کنند.
مثال:
They had to throuch the narrow path carefully.
معنی فارسی کلمه throuch
:
عبور کردن، از میان چیزی گذشتن، به ویژه در مواقعی که فضا کم است.