معنی فارسی tiffined

B1

احساس ناراحتی که به دلیل یک اختلاف جزئی ایجاد می‌شود.

Feeling displeasure as a result of a trivial disagreement.

example
معنی(example):

او بعد از دعوا با دوستش احساس ناراحتی کرد.

مثال:

He felt tiffined after the argument with his friend.

معنی(example):

او به خاطر یک سوءتفاهم خنده‌دار ناراحت شده بود.

مثال:

She had been tiffined over a silly misunderstanding.

معنی فارسی کلمه tiffined

: معنی tiffined به فارسی

احساس ناراحتی که به دلیل یک اختلاف جزئی ایجاد می‌شود.