معنی فارسی tippiest
B2دارای حداکثر ناپایداری یا خطر افتادن.
Most likely to tip over; the least stable.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ناپایدارترین صندلی در اتاق همه را عصبی کرده بود.
مثال:
The tippiest chair in the room made everyone nervous.
معنی(example):
او نقطه ناپایدارترین تپه را برای دید بهتر ترجیح میداد.
مثال:
He preferred the tippiest point of the hill for a better view.
معنی فارسی کلمه tippiest
:
دارای حداکثر ناپایداری یا خطر افتادن.