معنی فارسی unapplied
B1به حالتی اشاره دارد که مهارتها یا نظریهها عملی نمیشوند.
Not put into use or action.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
That has not been applied.
example
معنی(example):
مهارتهای او در آن شغل به کار گرفته نشد.
مثال:
Her skills remained unapplied in that job.
معنی(example):
بسیاری از نظریهها در شرایط واقعی بکار نمیروند.
مثال:
Many theories stay unapplied in real-life situations.
معنی فارسی کلمه unapplied
:
به حالتی اشاره دارد که مهارتها یا نظریهها عملی نمیشوند.