معنی فارسی unbeloved
B1مورد بیمحبت یا عدم محبت قرار گرفته، به فرد یا چیزی گفته میشود که از نظر احساسی قابل توجه یا محبوب نیست.
Not loved or not receiving affection.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not beloved; unloved.
example
معنی(example):
داستانهای او اغلب درباره شخصیتهای مورد بیمحبتی در زندگی است.
مثال:
His stories are often about the unloved characters in life.
معنی(example):
او احساس میکرد که در خانوادهاش یک کودک مورد بیمحبتی است.
مثال:
She felt like an unbeloved child in her family.
معنی فارسی کلمه unbeloved
:
مورد بیمحبت یا عدم محبت قرار گرفته، به فرد یا چیزی گفته میشود که از نظر احساسی قابل توجه یا محبوب نیست.