معنی فارسی unchartered
B1به آب‌ها یا مکان‌هایی اشاره دارد که در نقشه‌ها علامت‌گذاری نشده‌اند.
Referring to areas that are not officially documented or mapped.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not chartered; not supplied with a charter.
مثال:
unchartered banks
example
معنی(example):
کشتی از میان آب‌های ناشناخته عبور کرد.
مثال:
The ship sailed through unchartered waters.
معنی(example):
آنها از مناطق ناشناخته شهر عبور کردند.
مثال:
They traveled through unchartered parts of the city.
معنی فارسی کلمه unchartered
:
به آب‌ها یا مکان‌هایی اشاره دارد که در نقشه‌ها علامت‌گذاری نشده‌اند.
