معنی فارسی uncharted

B1

به مناطقی اشاره دارد که بر روی نقشه مشخص نشده‌اند و هنوز کشف نشده‌اند.

Not mapped or explored; referring to areas that have not been documented.

adjective
معنی(adjective):

Not surveyed or mapped

example
معنی(example):

کاوشگران به سرزمین ناشناخته وارد شدند.

مثال:

The explorers ventured into uncharted territory.

معنی(example):

او در مورد سفر به مکان‌های ناشناخته مطمئن نبود.

مثال:

She was unsure about traveling to uncharted places.

معنی فارسی کلمه uncharted

: معنی uncharted به فارسی

به مناطقی اشاره دارد که بر روی نقشه مشخص نشده‌اند و هنوز کشف نشده‌اند.