معنی فارسی underinvested
B2صفتی که به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن منابع کمتر از حد کافی در یک حوزه خاص سرمایهگذاری شده است.
Descriptive of sectors or areas that have received inadequate investment.
- verb
verb
معنی(verb):
To invest insufficiently
example
معنی(example):
بخشهای کمتر از حد سرمایهگذاری شده اقتصاد در حال مبارزه هستند.
مثال:
The underinvested sectors of the economy are struggling.
معنی(example):
بسیاری از جوامع کمتر از حد سرمایهگذاری شدهاند که منجر به زیرساخت ضعیف میشود.
مثال:
Many communities are underinvested, leading to poor infrastructure.
معنی فارسی کلمه underinvested
:
صفتی که به توصیف وضعیتی میپردازد که در آن منابع کمتر از حد کافی در یک حوزه خاص سرمایهگذاری شده است.