معنی فارسی underinvesting
B2عملی که در آن کسی یا چیزی کمتر از حد کافی منابع مورد نیاز را سرمایهگذاری میکند.
The act of investing less than necessary in a particular area.
- verb
verb
معنی(verb):
To invest insufficiently
example
معنی(example):
او با عدم شرکت در دورهها در توسعه شخصی خود کمتر از حد لازم سرمایهگذاری میکند.
مثال:
He is underinvesting in his personal development by not taking courses.
معنی(example):
کمتر از حد لازم سرمایهگذاری در خدمات عمومی میتواند در طول زمان به جامعه آسیب برساند.
مثال:
Underinvesting in public services can harm the community over time.
معنی فارسی کلمه underinvesting
:
عملی که در آن کسی یا چیزی کمتر از حد کافی منابع مورد نیاز را سرمایهگذاری میکند.