معنی فارسی unfinished

B1 /ʌnˈfɪnɪʃt/

ناتمام، کاری که به پایان نرسیده است.

Not completed; remaining in an incomplete state.

adjective
معنی(adjective):

Not finished, not completed.

example
معنی(example):

این پروژه به دلیل کمبود وقت ناتمام باقی مانده است.

مثال:

The project remains unfinished due to lack of time.

معنی(example):

او داستانش را ناتمام گذاشت.

مثال:

She left her story unfinished.

معنی فارسی کلمه unfinished

: معنی unfinished به فارسی

ناتمام، کاری که به پایان نرسیده است.