معنی فارسی unmeasured
B2غیرقابل اندازهگیری؛ به حالتی اطلاق میشود که نمیتوان مقدار دقیق یا حد و مرزی برای آن تعیین کرد.
Not measured; lacking quantification.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not having been measured.
معنی(adjective):
Beyond measure; vast; measureless.
مثال:
the unmeasured expanse of the ocean
example
معنی(example):
ریسکهای غیرقابل اندازهگیری این سرمایهگذاری او را نگران کرد.
مثال:
The unmeasured risks of the investment worried her.
معنی(example):
او برای این پروژه شور و شوق بینهایتی داشت.
مثال:
He had unmeasured enthusiasm for the project.
معنی فارسی کلمه unmeasured
:
غیرقابل اندازهگیری؛ به حالتی اطلاق میشود که نمیتوان مقدار دقیق یا حد و مرزی برای آن تعیین کرد.