معنی فارسی unmeasurable

B2 /ʌnˈmɛʒəɹəbəl/

غیرقابل اندازه‌گیری؛ به چیزی اطلاق می‌شود که نمی‌توان آن را با مقیاس‌های قدیمی سنجید.

Not able to be measured; having no fixed dimensions.

adjective
معنی(adjective):

Not able to be measured; immeasurable.

example
معنی(example):

عشق او به خانواده‌اش غیرقابل اندازه‌گیری است.

مثال:

Her love for her family is unmeasurable.

معنی(example):

تأثیر معلم بر دانش‌آموزانش غیرقابل اندازه‌گیری است.

مثال:

The impact of the teacher on her students is unmeasurable.

معنی فارسی کلمه unmeasurable

: معنی unmeasurable به فارسی

غیرقابل اندازه‌گیری؛ به چیزی اطلاق می‌شود که نمی‌توان آن را با مقیاس‌های قدیمی سنجید.