معنی فارسی unmerited
B1 /ˌʌnˈmɛɹɪtɪd/غیرقابل استحقاق، اشاره به چیزی که بابت آن شایستگی یا لیاقت وجود ندارد.
Not deserved or warranted; unjustified.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not merited.
example
معنی(example):
او به خاطر کارش تقدیر بیجا دریافت کرد.
مثال:
She received unmerited praise for her work.
معنی(example):
موفقیت او برایش بیدلیل به نظر میرسید.
مثال:
His success felt unmerited to him.
معنی فارسی کلمه unmerited
:
غیرقابل استحقاق، اشاره به چیزی که بابت آن شایستگی یا لیاقت وجود ندارد.