معنی فارسی unmet

B1

برآورده نشده، به نیازها یا انتظاراتی اشاره دارد که به آنها پاسخ داده نشده است.

Not satisfied or achieved; not fulfilled.

adjective
معنی(adjective):

Not met; unfulfilled; not achieved

example
معنی(example):

نیازهای جامعه برآورده نشده بودند.

مثال:

The needs of the community were unmet.

معنی(example):

او احساس کرد انتظاراتش برآورده نشده است.

مثال:

She felt her expectations were unmet.

معنی فارسی کلمه unmet

: معنی unmet به فارسی

برآورده نشده، به نیازها یا انتظاراتی اشاره دارد که به آنها پاسخ داده نشده است.